웃 فـــــوتـ ـ ـه تـــــوفـ ـ ـه 웃
☺دم هرچی بامرام داغ داغ☺
سلام دوستان چه خبر؟ تابستون خوش میگذره؟ میخاستم بهتون بگم که هر کسی که گیتار داره یا گیتار میزنه عکس گیتارشو برای ما به این ایمیل بفرسته... fojan008@vatanmail.ir پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد: «خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!»، در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم: «بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!»، بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید: «نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ...» بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاقه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاقه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد. مامانی گفت: «در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!»، و من جواب دادم: «در مورد ازدواج»، مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می یومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می یومد گفت: «حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!»، مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد. بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشا این هفته مون اینه که «ازدواج را توصیف کنید.»، بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: «خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!»، و مامانی هم گفت: «منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!»، بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: «نه! حق با شماست!»، مامانی گفت: «توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!» بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبکه عوض می کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: «نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!»، مامانی هم گفت: «آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!» پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: «ازواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...»، بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاقه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاقه به سر من اصابت کرد. به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهر می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشا در چشمانم خواهرم اشک جمع می شود، و وقتی دلیل اشک های خواهر رو می پرسم می گوید: «کمی خس و خاشاک رفت توی چشمم!»، البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: «تو در مورد ازدواج چی می دونی؟» و خواهرم باز اشک می ریزد. ما از این انشا نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاقه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من، با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند! کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو 4جوک، قــوانین مــورفی مــجموعه ای از قوانین حاكم بر زندگی هستند كـه اكثر آنها از بدبینی نـشات گـرفتـه و جـنـبـه شوخی دارند امـا بسیاری از آنها نیز واقعیت هستند. ******* وقتی گوشیت زنگ میخوره و تو نمیخوای جواب بدی،انگار صداش بلندتر میشه!!! ******* وقتی حقت رو میخورن، قانون هیچ کاره ای نیست، اما فقط کافیه حق یکی رو بخوری، تمام مواد و تبصره های قانون بر علیهت استفاده میشن! ******* هر وقت یه پستهی سربسته رو دوباره بندازی تو ظرف آجیل هر دفعه دستتو میکنی تو ظرف باید مطمئن باشی همون پسته تو دستته! ******* تنها کسی که همیشه شیشه رو آب میکنه میذاره تو یخچال تویی و تنها کسی که هر وقت میره سر یخچال آب بخوره شیشه ها خالین، باز هم تویی! ******* فردای روزی که برای ماشین CD میزنی، چندتا آلبوم و تک آهنگ خوب میاد بیرون ******* اگه دویست نفر هم تو اتاق باشه فرقی نمی کنه…سوسکِ بالدار صاف بال میزنه میاد میشینه رو سر و لباس تو! ******* قرار گرفتن تو ترافیک اونم پشت سر کامیون یا وسایل نقلیه سنگین رابطه مستقیم با قیمت ادکلنت داره! ******* مورفی دختر بچه ها :وقتی مامانت از دست بابات عصبانیه نده موهاتو شونه کنه! ******* شیر آب سرد فقط تو زمستون آبش یخه و شیر آب گرم فقط تو تابستون آبش جوشه! ******* از بین نوار زلزله و نوار نفت و گاز و نوار معادن سنگ، که از کشور ما میگذرند، ما فقط تاثیر نوار زلزله رو روی زندگیمون کاملاً حس میکنیم! ******* موهایی که کف حمام می چسبه محکم تر از موهای سره. ******* همیشه یه جای کار میلنگه که اصلا” جای خوبی نیست … ******* دقیقا همان روزی که تصمیم داری آدم خوبی بشی سگتر از هر روزت میشی! ******* تهِ وجود همه لاتها و مردهای سبیل از بناگوش در رفته یه اواخواهری عجیبی نهفته ست! ******* هر شبی که تصمیم میگیری زود بخوابی که فرداش صبحِ زود بیدار شی ، همون شب از همهٔ شبها دیرتر میخوابی! ******* هیچوقت Time Remaining نصب یه نرم افزار درست از آب در نمی یاد!! ******* موقع خواب دوست نداری بخوابی، موقع بیدار شدن هم دوست داری همه چیزتو بدی ولی بیدار نشی! ******* مورفی وراثتی: بچه بیشتر از اینکه به باباش بره,به داییش میره! ******* اگه واسه غذا خوردن سفره بندازیم یه مولکول غذا هم رو سفره نمیریزه ولی امان از وقتی که سفره نندازیم! ******* همیشه اون لحظه ای که داری سیمکارتتو عوض میکنی یکی هست که به هر ۲ تا شمارت زنگ میزنه…! ******* میری مهمونی ، آهنگ میذارن خوراکِ باشگاه. میری باشگاه آهنگ میذارن خوراکِ مهمونی! ******* با ارزش ترین چیزها رو می شه توی کیسه ی جارو برقی پیدا کرد ******* کمیل قاسمی سه بار کارش به قرعه کشی کلینچ می کشه هر سه بارم قرعه رو می بازه ******* مورفی یعنی بدن پُرمو و سر بیمو ! ******* میخوای از خیابون رد بشی .. تا خلوت میشه یه تاکسی فکر می کنه مسافری، میکشه کنار بوق میزنه راهتو می بنده! ******* اونی که مدال برنز می گیره، خوشحال تر از اونیه که مدال نقره می گیره ******* اشتباه در تایپ پسوورد معمولا در چند حرف آخر اتفاق می افته بطوریکه نفهمی کجا اشتباه شده و مجبور شی همشو پاک کنی و از اول تایپ کنی ******* کنار هر خونه اى یه سوپر مارکت بزرگ هست که معمولا اون چیز هایى رو که میخوای نداره! ******* همیشه اون قسمتی از یه سایت که تو باهاش کار داری دیرتر لود میشه ******* همیشه وقتی با یکی، شریکی چیپس یا پفک می خوریم هی توهم داریم که در حقمون اجحاف شده! ******* همیشه مشکل از اینترنتِ اما همه دق و دلی رو موس خالی میشه! ******* طول مسیر به اندازه ایه که در حالت پیاده ۵ دقیقه طولانی تر از سواره س .. حالا هم در تصمیم گیری دچار تردید میشی هم اگر تصمیم گرفتی با تاکسی بری انقدر دیر تاکسی گیرت میاد که ۵ دقیقه دیرتر از حالت پیاده برسی!! ******* هر چقدر زیر پتو دست و پا بزنی صاف نمیشه باید حتما بلند شی پهنش کنی تا خواب از سرت بپره سلام برو بچ گل... جاتون خالی چند سال پیش خاسم معلممونو سرکارش بذاریم آخه یه چن جلسه مدرسه نرفتیمو بد از 3 روز به معلممون اس دادم"سلام از کربلای معلی و بین الحرمین روبروی گنبد اقا امام حسین علیه السلام و مقبره ی ابوالفضل العباس علیه السلام دعا گوی شما و خانواده ی محترمتان بودن لیاقت می خواهد که ما نداریم لذا از منزل دعاگویتان هستیم"این معلم مام اسو کامل نخونده بود و دیدیم فورا اس داد التماس دعا عزیزم مارو میگی مونده بودیم که ما اسکولیم یا معلم که فرداش رفتیم مدرسه و دیدیم معلمه با چه دهن بازی به ما نیگا میکنه که متوجه شدم بلههههههههههههههه .....و خلاصه یه نمره انضباط قشنگ گرفتیم اون ترمو با این معلم با دقتمون. ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﻭﺗﻦ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ : ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﻭﺗﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ : یادمه بچه گی هام شوهر خاله ام همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید. بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را بخوانید... - ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه! - قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم! - موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی! - پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن! - آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کنن! - مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن! - کلاه هم نشدیم حداقل باعث سرگرمی ملّت باشیم! - ته دیگ هم نشدیم که واسطه رسیدن بهمون کلی صبر و سعی و تلاش کنن! - خودکار هم نشدیم که علم و دانش به دست خودمون نوشته بشه! - کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کله مون بکشن! - صندلی هم نشدیم چهار نفر بهمون تکیه کنن! - مدیر بانک هم نشدیم بریم کانادا خونه 2 میلیاردی بخریم هدیه بدیم به دخترمون! - آبدارچی بانک هم نشدیم 1 میلیارد بزنیم به جیب! - بزم نشدیم یه علفی چیزی به دهنمون شیرین بیاد! - آفساید که خوبه یه خطای ساده هم نشدیم قدِ یه کارت زرد ازمون حساب ببرن... اه - بیل گیتس هم نشدیم که 500 دلار در ثانیه درآمدمون باشه - لواشکم نشدیم که یکی برامون ضعف کنه... - فرزند آخرم نشدیم که هر چی خواستیم مامان بابامون برامون بخرن! - فرزند آخر هم نشدیم که با داداش بزرگمون بریم بیرون دور بزنیم و حالشو ببریم! - به استاد میگم استاد شما که 9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگهههههههههه، یه نگاه عاقل اندر دیوانه کرد، دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون! استادم نشدیم شخصیت کسی رو خرد کنیم! - مامور راهنمایی رانندگی هم نشدیم موقع امتحان گرفتن از زنا کلی بخندیم! - زمبه هم نشدیم حداقل سگارو نگرانمون باشه... - تام و جری هم نشدیم زندگی مون سرتاسر هیجان باشه - نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه - نوزادم نشدیم یکی بغلمون کنه - شریعتی هم نشدیم هر چی جملات قصاره نسبت بدن به ما - ای کی یو سان هم نشدیم آب دهن بمالیم کف کلمون، همه چی حل شه! - چاقو هم نشدیم تا حداقل اینجوری بتونیم تو دل کسی بریم - قاصدک هم نشدیم، پیام رسان و سنگ صبور عشاق شیم - عینک آفتابی هم نشدیم دنیا رو از دید بقیه ببینیم - فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه - گوشواره هم نشدیم آویزون ملت شیم - معادله هم نشدیم، کلی آدم دنبال این باشن که بهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن - کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم - ماکسیما در افغانستان حدود 6 میلیون تومانه، افغانی هم نشدیم بتونیم ماکسیما بخریم! - مارک آنتونی هم نشدیم جنیفر لوپز رو طلاق بدیم - ای خدا ... بامزی هم نشدیم بچه ها عکسمون رو بچسبونن روی کتاب و دفترشون - مگس تسه تسه هم نشدیم ملت رو بخوابونیم - توپ فوتبالم نشدیم 22 نفر به خاطرمون خودکشی کنن - بوم نقاشی هم نشدیم یکی بیاد رومون 4 تا درخت و 2 تا دونه پرنده بکشه، قیمتی بشیم واسه خریدن مون سر و دست بشکونن - گلدونم نشدیم یکی یه گل بهمون بده - کبری هم نشدیم تصمیم هامون رو تو کتاب ها بنویسن - کوزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم - دریاچه ارومیه هم نشدیم دورمون حلقه انسانی تشکیل بدنموضوع انشا«ازدواج را توصیف کنید»
به رستم چنین گفت اون جومونگ!
ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم
رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:
منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت
جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:
تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال ۳ رو دیدی؟ کور که نیستی
در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:
چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنگ
چنان بر تنت کوبم این نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبکی
مگر تو ندانی که من کیستم؟
من آن (تسو) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایران زمین
(بویو) کوچک است در نگاهم همین
بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:
جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش(یوها) مادر بی گناه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشم رسید
(سوسانو) هماره بود همسرم
دهم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!
و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:
و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گرفتند اوضاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن!
و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند:
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان!
قوانین جدید مورفی! /طنز
- ﺳﻼﻡ
- ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺮﻡ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ؟
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺑﯿﻦ ؟
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﻓﺪﺍﺗﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﺩﯾﮕﻪ ﭼﻄﻮﺭﯾﻦ ؟
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﻓﺪﺍﺗﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﻮﻧﯿﻦ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺮﻡ
- ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ........
ﺳﻼﻡ ﭼﺎﮐﺮﻡ
- ﺳﻼﻡ ﻣﺨﻠﺼﻢ
яima |