웃 فـــــوتـ ـ ـه تـــــوفـ ـ ـه 웃
☺دم هرچی بامرام داغ داغ☺
پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد: «خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!»، در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم: «بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!»، بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید: «نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ...» بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاقه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاقه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد. مامانی گفت: «در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!»، و من جواب دادم: «در مورد ازدواج»، مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می یومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می یومد گفت: «حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!»، مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد. بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشا این هفته مون اینه که «ازدواج را توصیف کنید.»، بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: «خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!»، و مامانی هم گفت: «منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!»، بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: «نه! حق با شماست!»، مامانی گفت: «توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!» بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبکه عوض می کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: «نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!»، مامانی هم گفت: «آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!» پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: «ازواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...»، بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاقه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاقه به سر من اصابت کرد. به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهر می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشا در چشمانم خواهرم اشک جمع می شود، و وقتی دلیل اشک های خواهر رو می پرسم می گوید: «کمی خس و خاشاک رفت توی چشمم!»، البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: «تو در مورد ازدواج چی می دونی؟» و خواهرم باز اشک می ریزد. ما از این انشا نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاقه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من، با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند! 4جوک، قــوانین مــورفی مــجموعه ای از قوانین حاكم بر زندگی هستند كـه اكثر آنها از بدبینی نـشات گـرفتـه و جـنـبـه شوخی دارند امـا بسیاری از آنها نیز واقعیت هستند. ******* وقتی گوشیت زنگ میخوره و تو نمیخوای جواب بدی،انگار صداش بلندتر میشه!!! ******* وقتی حقت رو میخورن، قانون هیچ کاره ای نیست، اما فقط کافیه حق یکی رو بخوری، تمام مواد و تبصره های قانون بر علیهت استفاده میشن! ******* هر وقت یه پستهی سربسته رو دوباره بندازی تو ظرف آجیل هر دفعه دستتو میکنی تو ظرف باید مطمئن باشی همون پسته تو دستته! ******* تنها کسی که همیشه شیشه رو آب میکنه میذاره تو یخچال تویی و تنها کسی که هر وقت میره سر یخچال آب بخوره شیشه ها خالین، باز هم تویی! ******* فردای روزی که برای ماشین CD میزنی، چندتا آلبوم و تک آهنگ خوب میاد بیرون ******* اگه دویست نفر هم تو اتاق باشه فرقی نمی کنه…سوسکِ بالدار صاف بال میزنه میاد میشینه رو سر و لباس تو! ******* قرار گرفتن تو ترافیک اونم پشت سر کامیون یا وسایل نقلیه سنگین رابطه مستقیم با قیمت ادکلنت داره! ******* مورفی دختر بچه ها :وقتی مامانت از دست بابات عصبانیه نده موهاتو شونه کنه! ******* شیر آب سرد فقط تو زمستون آبش یخه و شیر آب گرم فقط تو تابستون آبش جوشه! ******* از بین نوار زلزله و نوار نفت و گاز و نوار معادن سنگ، که از کشور ما میگذرند، ما فقط تاثیر نوار زلزله رو روی زندگیمون کاملاً حس میکنیم! ******* موهایی که کف حمام می چسبه محکم تر از موهای سره. ******* همیشه یه جای کار میلنگه که اصلا” جای خوبی نیست … ******* دقیقا همان روزی که تصمیم داری آدم خوبی بشی سگتر از هر روزت میشی! ******* تهِ وجود همه لاتها و مردهای سبیل از بناگوش در رفته یه اواخواهری عجیبی نهفته ست! ******* هر شبی که تصمیم میگیری زود بخوابی که فرداش صبحِ زود بیدار شی ، همون شب از همهٔ شبها دیرتر میخوابی! ******* هیچوقت Time Remaining نصب یه نرم افزار درست از آب در نمی یاد!! ******* موقع خواب دوست نداری بخوابی، موقع بیدار شدن هم دوست داری همه چیزتو بدی ولی بیدار نشی! ******* مورفی وراثتی: بچه بیشتر از اینکه به باباش بره,به داییش میره! ******* اگه واسه غذا خوردن سفره بندازیم یه مولکول غذا هم رو سفره نمیریزه ولی امان از وقتی که سفره نندازیم! ******* همیشه اون لحظه ای که داری سیمکارتتو عوض میکنی یکی هست که به هر ۲ تا شمارت زنگ میزنه…! ******* میری مهمونی ، آهنگ میذارن خوراکِ باشگاه. میری باشگاه آهنگ میذارن خوراکِ مهمونی! ******* با ارزش ترین چیزها رو می شه توی کیسه ی جارو برقی پیدا کرد ******* کمیل قاسمی سه بار کارش به قرعه کشی کلینچ می کشه هر سه بارم قرعه رو می بازه ******* مورفی یعنی بدن پُرمو و سر بیمو ! ******* میخوای از خیابون رد بشی .. تا خلوت میشه یه تاکسی فکر می کنه مسافری، میکشه کنار بوق میزنه راهتو می بنده! ******* اونی که مدال برنز می گیره، خوشحال تر از اونیه که مدال نقره می گیره ******* اشتباه در تایپ پسوورد معمولا در چند حرف آخر اتفاق می افته بطوریکه نفهمی کجا اشتباه شده و مجبور شی همشو پاک کنی و از اول تایپ کنی ******* کنار هر خونه اى یه سوپر مارکت بزرگ هست که معمولا اون چیز هایى رو که میخوای نداره! ******* همیشه اون قسمتی از یه سایت که تو باهاش کار داری دیرتر لود میشه ******* همیشه وقتی با یکی، شریکی چیپس یا پفک می خوریم هی توهم داریم که در حقمون اجحاف شده! ******* همیشه مشکل از اینترنتِ اما همه دق و دلی رو موس خالی میشه! ******* طول مسیر به اندازه ایه که در حالت پیاده ۵ دقیقه طولانی تر از سواره س .. حالا هم در تصمیم گیری دچار تردید میشی هم اگر تصمیم گرفتی با تاکسی بری انقدر دیر تاکسی گیرت میاد که ۵ دقیقه دیرتر از حالت پیاده برسی!! ******* هر چقدر زیر پتو دست و پا بزنی صاف نمیشه باید حتما بلند شی پهنش کنی تا خواب از سرت بپره ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﻭﺗﻦ ﺍﺯ ﺯﻧﺎﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ : ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﻭﺗﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ : یه خط کشا بود 250 تومن می خریدیم محکم میزدیم دور دستمون حلقه می شد ••••••••••شما یادتون نمیاد•••••••••• شما یادتون نمیاد ، تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم ، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون ، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند ، اونکه وارد میشد ، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد ، محکمتر رو میز میکوبیدیم ! ••••••••••شما یادتون نمیاد•••••••••• شما یادتون نمیاد ، با آب قند اشباع شده و یک نخ ،نبات درست میکردیم میبردیم مدرسه ! ••••••••••شما یادتون نمیاد•••••••••• شما یادتون نمیاد ، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “ برگه امتحان ” گنده نوشته بودن ! ••••••••••شما یادتون نمیاد•••••••••• شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم به آهنگها و شعرها گوش میدادیم و بعضی ها رو اشتباهی میشنیدیم و نمی فهمیدیم منظورش چیه ، بعد همونطوری غلط غولوط حفظ میکردیم ! ••••••••••شما یادتون نمیاد•••••••••• شما یادتون نمیاد ، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر کلاس پز میدادیم ••••••••••شما یادتون نمیاد••••••••• شما یادتون نمیاد ، انگشتامونو تو هم کلید میکردیم یکیشونو قایم میکردیم اینو میخوندیم : بر پاااا . . . موضوع انشا«ازدواج را توصیف کنید»
قوانین جدید مورفی! /طنز
- ﺳﻼﻡ
- ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺮﻡ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﺣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ؟
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺑﯿﻦ ؟
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﻓﺪﺍﺗﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ ؟
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﺩﯾﮕﻪ ﭼﻄﻮﺭﯾﻦ ؟
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﻓﺪﺍﺗﻮﻥ ﺑﺸﻢ
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﻮﻧﯿﻦ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺷﻤﺎ
- ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
- ﻓﺪﺍﯼ ﺷﻤﺎ
- ﻗﺮﺑﻮﻧﺘﻮﻥ ﺑﺮﻡ
- ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ........
ﺳﻼﻡ ﭼﺎﮐﺮﻡ
- ﺳﻼﻡ ﻣﺨﻠﺼﻢ
بر جاااا… . . . کی غایبه ؟ مرجاااان . . . دروغ نگو من اینجااام . .
яima |